اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست

آوای مرز / مصطفی داننده – عصر ایران :می‌گفتند سینمایی «خانه پدری» خشونت عریان است. هرکاری کردند تا مردم این فیلم را نبینند. گفتند ساخته کیانوش عیاری که بعد از ۹ سال اکران شده بود ترویج خشونت می‌کند، با روحیه مردم بازی می‌کند و بخشی از تماشاگران با دیدن صحنه‌های ابتدایی فیلم، با ناراحتی سالن را ترک می‌کنند.

خانه پدری؛داستان یک قتل ناموسی بود. «ملوک دختر جوانی است که به دلایل ناموسی، پدرش ( مهران رجبی ) خواهان مرگ او است و برای اینکار به پسر کوچکش محتشم گفته تا قبری در زیرزمین حفر کند تا ملوک را کشته و در آنجا دفن کنند …»

حالا بعد از پایین کشیدن خانه پدری از پرده‌های سینما، شاهد یک قتل ناموسی در شمال کشور هستیم. شاهد نشستن داس پدر بر گلوی دختر ۱۴ ساله هستیم.

رومینای ۱۴ ساله، عاشق شده بود. پدر مخالف ازدواج او بود. دختر با پسر فرار می‌کند. دختر بعد از چندی به خانه بر می‌گردد.پدر عصبانی است. آبروی خود را در خطر می‌بیند. فکری به سرش می‌زند و خون فرش خانه را سرخ می‌کند.

دخترک در خواب، قربانی خشم و تعصب پدر می‌شود. تعصبی که در تمام این سال‌ها سعی نکرده‌ایم آن را هدایت کنیم. قتل‌های ناموسی به خاطر عدم آموزش است. به خاطر اینکه هنوز برخی‌ها حتی در دل همین تهران، فکر می‌کنند اشتباه یک دختر مساوی است با پایان زندگی او. هنوز هستند خانواده‌هایی که درهای خروجی خانه را به روی دختران خود بسته‌اند و فکر می‌کنند دختران و زنان نباید در جامعه حضور داشته باشند.

باید خانواده‌ها بفهمند که پاسخ اشتباه از سوی دختر یا پسرشان، کشتن آنها نیست. پدران نباید تصور کنند مالک جان فرزندان هستند و می‌توانند هر کاری که دل‌شان می‌خواهد انجام دهد.همانطور که در مواردی، قانون به قاضی اجازه داده در صورت مخالفت بی منطق پدران با ازدواج دختران، حکم صادر کند.

حساسیت پدر و مادرها به روی فرزندان قابل قبول است اما این حساسیت نباید تبدیل به جنون شود و کار به جایی برسد که گلوی بریده شود.

فیلم‌هایی مثل خانه پدری زمینه‌ساز روشنگری در جامعه می‌شوند هرچقدر هم تلخ باشد. این فیلم‌ها درست مثل قهوه است. تلخ است اما برای بدن فواید بسیاری دارد.

جلوی خانه پدری را گرفتیم تا کسی نفهمد در سرزمین ما هنوز دخترکان قربانی تعصب‌های خانوادگی می‌شوند.

شاید اگر بیشتر می‌نوشتیم و بیشتر می‌ساختیم امروز رومینا زنده بود و قلب ما به خاطر شنیدن خبر قتلش به درد نمی‌آمد. تصور اینکه یک پدر به خاطر رفتار دخترش چنین رفتاری با او دارد و با داس به جانش می‌افتد دردناک است و غیرقابل قبول و باور.

خانه پدری و هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند را از تلویزیون پخش کنید. به جای سریال‌های صد من یه غاز، که به هیچ دردی نمی‌خورند و حتی نمی‌توانند وقت آدم را پر کنند از دردهایی مثل تعصب حرف بزنید و فیلم بسازید. شاید پدر دختر با دیدن یکی از این فیلم‌ها دست از تعصب کورکورانه خود برداشته بود و چنین فاجعه‌ای را رقم نمی‌زند.

همه ما امروز دست‌مان به خون دخترک ۱۴ ساله آغشته است. ما نگفتیم و ننوشتیم. ما به راحتی از کنار قتل‌های ناموسی گذشتیم و فکر کردیم که این قتل آخرین خونی است که ریخته می‌شود.

نه، این داستان تلخ ادامه دارد و باید به جنگ این تعصب نا‌به‌جا رفت. تعصبی که جان فرزندان این سرزمین را تهدید می‌کند. تعصبی که با افتخار بر روی اعلامیه دختر نشسته است. نام پدر، بزرگ بر روی اعلامیه خورده است گویی که او فاتح سرزمین‌های محال شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایر خبرها

اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست