اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست

آوای مرز / عبدالسلام معروفی : بمباران هوایی شهرستان پیرانشهر در ۱۷ اسفند سال ۱۳۶۳ لکه ننگی بر تاریخ جنایات رژیم بعثی عراق و همراهانش شد.
شهرستان مرزی پیرانشهر یکی از شهرستانهای جنوبی استان آذربایجان غربی است که کوههای مرتفعی غرب آن را فرا گرفته است.
این شهرستان به علت هم مرز بودن با کشور عراق در شرایط خاص و استراتژیکی ویژه ای از نظر اقتصادی و نظامی قرار دارد، این شهرستان یکصد و بیست هزار نفری به دلیل قرار در مرز ایران و عراق و موقعیت استراتژیکی خاص در ایام دفاع مقدس شاهد عملیاتهای والفجر ۲، کربلای ۷، نصر ۹ و عملیات قادر و کربلای ۲ بوده است که خوشبختانه در همه این عملیاتها مردم غیور و مرزبان و مرزدار این شهرستان توانستند با رشادتها و از خود گذشتگیهای وصف ناشدنی خود خصم زبون را به زانو درآورند.
هفدهم اسفندماه سال ۱۳۶۳ شهرستان پیرانشهر روزیست که مردم این شهرستان با اهداء خون سرخ خود چراغ هدایت این مردم را بسوی استقلال و آزادی روشن نمودند و شعله های یاس و نا امیدی را برای همیشه در دل دشمنان این سرزمین کهن برافراشته کردند مردم پیرانشهر در چنین روزی با مقاومت خود در برابر حملات دشمن ایستادگی و شجاعت را برای نسلهای بعدی انقلاب به ارمغان آورند و اگر امروز آرامش و امنیتی در جامعه ما حکمفرماست دلیلش همان ایستادگی آن روز است.  
پیرانشهر، شهر پر خاطره ، شهر وفادار ، شهر استقامت ، شهر مظلومیت با مردمانی صبور ، انسانهایی مبارز و وفادار ، قدر شناس نظام و نعمت ولایت که در پاسداشت این تربت پاک، خون مقدس خود را نثار کردند همواره چون نگینی درخشان در تاریخ ۸ سال دفاع مقدس این انقلاب و در آئینه جنگ تحمیلی منور خواهند ماند.
۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳ هجری شمسی در شهرستان پیرانشهر برگ زرین دیگری از افتخارات مردمی این انقلاب بر تاریخ کهنه مظلومیت این شهرستان افزوده شد. روزی که مردم این شهرستان کم کم آماده دل کندن از سردی زمستان سرسخت آن روزهای خود بودند و به قصد هم نوا شدن با طبیعت سراغ فالنامه حافظ می رفتند تا روزهای خوش آینده خود را در فال حافظ تماشا کنند اما گویی که سفیدی برف زمستان قصه ای بس تلخ و ناجوانمردانه برای همشهریان پیرانشهری در دل دارد و زمزمه ی شعر ” زمستان “اخوان ثالث” جایگزین مفهوم فالنامه حافظ می شود و از آن زمان هنو زهم در گوشمان زمزمه میکند که
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ….وگر دست محبت سوی کس یازی …به اکراه آورد دست از بغل بیرون…..که سرما سخت سوزان است….
در این تاریخ، جنگنده بمب افکنهای رژیم بعث عراق بیش از ۵۰ نقطه از شهر پیرانشهر از جمله خیابانهای سید قطب شرقی و غربی، خیابان شین آباد، میدان آزادی، منطقه بیمارستان، خیابان شهید بهشتی و… را بمباران و بیش از ۹۰ نفر از هموطنان بی دفاع پیرانشهری را آغشته در خاک و خون کردند و تعداد زیادی را نیز مجروح و زخمی نمودند در این میان خانواده هایی بودند که ۱۰ نفر را هم زمان و در یک لحظه تقدیم سربلندی انقلاب کردند و با ایثار و مقاومت خود یکبار ثابت کردند که برای دفاع از ارزشهای انقلاب و رسیدن به آرمانهای مقدس نظام حاضرند که حتی جان و مال خود را نیز فدا کنند.
بمباران هوایی ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳  تنها تجاوز وحشیانه رژیم مخلوع صدام نبود بلکه این شهرستان و مردمانش در سالهای متمادی (۶۷-۶۶-۶۵-۶۴-۶۳-۶۲-۶۱ و ۶۰) بیش از ۲۶ بار توسط نیروی هوایی عراق بمباران شد که حاصل آن تقدیم بیش از ۲۰۲ شهید و چندین زخمی و مجروح به دامان انقلاب بود.
اوج بمباران هوایی شهرستان پیرانشهر در مورخ ۶۳/۱۲/۱۷ بود که سردی زمستان را به گرمای شدید مبدل و طی آن ۹۰  نفر از مردم مظلوم و بی دفاع پیرانشهر به خاک و خون کشیده شدند و سفیدی رنگ زمستانی را به سرخی لاله های رنگی شهید و شهادت درآوردند و اکنون همه این حوادث بعنوان برگ زرینی از دوران حیات این مردم غیور در دفتر زمان ثبت شده است.

 شیپور جنگ در سرزمین ما چند صباحی بود که به صدا در آمده بود، هنوز مردم شهر و دیار ما غبار فقر و محرومیت دوران ستم شاهی را بر چهره داشتند و هنوز دیو ستم و نابرابری از پهن دشت دیار با صفای ما رخت بر نبسته بود هنوز مردان و زنان و جوانان و کودکان ما روی آسودگی به خود ندیده بودند، هنوز بلبلان نغمه خوان باغ و بوستان دیار ما آهنگ شادی بهاری سر نداده بودند، هنوز خورشید عالمتاب یخ های زمستان شهر و دیارمان را ذوب ننموده بود، هنوز فرشته علم و آگاهی ابلیس جهل و نادانی را از سرزمین ما به تمامی نرانده بود.  هنوز صدای خنده و شادی کودکانمان در پیش آمدن بهار خرم در پیچ و خم کوچه های شهر به تمامی نپیچیده بود، هنوز تعطیلی آخرین روز هفته آرامش کافی به مردمان شهر نداده بود، هنوز عقربه های ساعت به زمان ۳/۲۰ دقیقه بعد از ظهر جمعه هفدهم اسفند ۶۳ نرسیده بود، هنوز آسمان شهر از پرواز کبوتران سفید بال خالی نگشته بود و شاید، هنوز جوهر فرمان فرماندهان ارتش معدوم بعثی خشک نشده بود که ناگهان صدای غرش مرگبار کرکس های اهنین و خون آشام دشمن سکوت زیبای بهشت کوچکمان را در هم شکست، دد منشانه آمدند و شهید کردند و سوزاندند و ویران کردند و رفتند.

راستی در آن دوران سخت بر پیرانشهر چه گذشت ناله های پدران و مادران از دست داده، مجروحان زجر کشیده و آه و فغان یک ملت با دود و آتش و خون در آسمان نیلگون شهرمان عجین گشت و باز سند دیگر بر استقامت و پایداری مردم ما و جنایات دشمن بعثی در بارگاه الهی و تاریخ کشورمان گره خورد.ای سرزمین من چه رازها که در سینه داری، ای کوه های سر بع فلک کشیده که استقامت نمودید، ای ابرهای بهاری که پس از جمعه خونین پیرانشهر در اوج مظلومیت این مردم خون گریه کردید. ای بهار زیبا که از راه رسیدی و به پاس خون های شهیدان به همه ما مژده پیروزی و خبر خوش نابودی دشمن بعثی را نوید دادی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایر خبرها

اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست