آوای مرز : باید به قدرِ توان، تلاش کرد. تلاش کرد که آنها که روزنامهنگاری برایشان معبر است، دستِ بالا را در این روزگار پیدا نکنند و نتوانند با اعتبار و آبروی حرفه بازی کنند؛ شاید در این صورت بتوان آیندهی روشنتری را انتظار کشید و روزنامهنگاری را به مقری برای «ماندن» و نه معبری برای «رفتن» تبدیل کرد.
از پسِ چند ماه دوری، هفته گذشته فرصتی مغتنم برای دیدار با سیدفرید قاسمی نویسنده، روزنامهنگار و مجلهپژوه دست داد. در این دیدار که بیشترش به گپ و گفت دربارهی وضعیتِ امروزِ روزنامهها و روزنامهنگاران گذشت، او جملهای گفت که به باورم شاهکلیدِ مسائل و دغدغهها و البته آسیبهای سپهر رسانهای ایران است. سید فرید، مثل همیشه ساده و بیتکلف رو به من کرد و گفت: میدانی مشکل از کجا آغاز شد؟ مشکل دقیقا از روزی آغاز شد که روزنامهنگاری برای طیفِ بزرگی از روزنامهنگاران، به جای اینکه «مقر» باشد، «معبر» شد.
تعبیرش از ریشهی معضل، آنقدر دقیق و حکیمانه بود که جایِ هیچ اما و اگری را باقی نمیگذاشت. از آن روز تا همین دیروز که این چند کلام را روی کاغذ آوردم، با خودم فکر میکردم که واقعا برای چند درصد از روزنامهنگارانِ ایرانی، روزنامهنگاری معبر بوده و برای چند درصد مقر؟
راهِ دور نرویم که در آن سالهای دور، روزنامهنگاری برای روزنامهنگاران مقر بود و جز آن نبود، از از یک زمانی در سالهای گذشته بود که روزنامهنگاری از «مقربودگی» به «معبربودگی» تغییر وضعیت داد و ما ماندیم و روزنامهنگارانی که خیلی زود یا مدیر شدند، یا اصحابِ روابطعمومی، یا کارشناسِ برندینگ و تبلیغات یا عضو هیاتمدیره و شورای راهبردی و یا…. یعنی مطبوعات برای اینان، جایی بود برای شهرت و ارتباط و وقتی این دو حاصل شد، تنها یک لابی کافی بود تا عطای روزنامهنگاری را به لقایش ببخشند و دیگر حتی پشتِ سرشان را هم نگاه نکنند! کافی است سری بچرخانیم و این روزنامهنگارانِ سابق را رصد کنیم و ببینیم امروز کجایند و چه میکنند. در مقابل، روزنامهنگارانی که روزنامهنگاری برایشان مقر بود و البته مامن، آنقدر سختی پیشِ راه داشتند که تمامِ عمرِ حرفهایشان، به پیدا کردنِ راهی برای عبور از موانع گذشت و اگر نبود این موانع، حتی همین عددِ پایین نیز میتوانست چراغِ روزنامهنگاری را روشنتر از امروز نگاه دارد؛ گرچه همین که این چراغ خاموش نشد و هنوز روزنامهها و مجلاتی هستند که هم خوب و هم با کیفیت منتشر میشوند، به مددِ همین گروهِ قلیل است.
خلطِ مبحث نشود، کسی نمیتواند بگوید روزنامهنگار حق ندارد مشاوره بدهد، حق ندارد تولید محتوا کند و… تمامِ سخن این است که روزنامهنگاری که روزنامهنگاری برایش نه هدف که ابزاری برای کسبِ قدرت است و جایگاهِ حرفهایِ خود را نه مقر که معبر میبیند، اساسا روزنامهنگار به معنای دقیقِ کلمه نیست اما چه میشود کرد که این “مثلا روزنامهنگاران” در تمامِ این سالها دستِ بالا را داشتهاند و همین هم، روزنامهنگاریِ ما را به این حال و روز انداخته است.
روزنامهنگاری در شکلِ درستِ آن، ایستادگی میخواهد، ماندگاری میخواهد، جستجوگری میخواهد، سواد میخواهد، نگاه میخواهد، حقیقتطلبی میخواهد، پرسشگری میخواهد، آزادیخواهی میخواهد، طرفِ مردم بودن میخواهد… اما میدانید چیست؟ روزنامهنگاری مهمتر از تمامِ اینها، تداوم میخواهد و مداومت، بودن میخواهد و ماندن.
روزنامهنگاری، حرفهای نیست که چند صباحی در آن باشی و نام و نانی بهم بزنی و ترکش کنی، ترکش کنی و عملا در موقعیتِ جدید، به ضدِ آن بدل شوی. همهی این «نباید»ها اما، دستورالعمل و نقشهی راهِ آنهایی است که روزنامهنگاری برایشان نه مقر که معبر است، محلِ عبور است. دقیق هم که ببینیم، بخشی از بیاعتباری و بیآبروییِ حرفهی روزنامهنگاری در ذهنِ طیفی از مخاطبان، حاصلِ عملکردِ همینهایی بوده که گرچه مدت زمانِ کوتاهی روزنامهنگار بودهاند، اما صدایشان بلند بوده و جداییِ پر سروصدایی هم از عالمِ روزنامهنگاری داشتهاند.
نمیدانم میتوان امیدوار بود یا نه اما میدانم که حداقل باید به قدرِ توان، تلاش کرد. تلاش کرد که آنها که روزنامهنگاری برایشان معبر است، دستِ بالا را در این روزگار پیدا نکنند و نتوانند با اعتبار و آبروی حرفه بازی کنند؛ شاید در این صورت بتوان آیندهی روشنتری را انتظار کشید و روزنامهنگاری را به مقری برای «ماندن» و نه معبری برای «رفتن» تبدیل کرد.
منبع؛ روزنامه شرق