آوای مرز : آرام حسن زاد، پژوهشگر مسائل بین الملل در یادداشت زیر از نابرابری در واکنشها و پوشش خبری، در قبال نسل کشی در غزه می نویسد و معتقد است: این وضعیت بهوضوح نشاندهنده دوگانگی در معیارهای اخلاقی و انسانی در جوامع غربی است.
یک ماه پیش، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده، و لوید آستین، وزیر دفاع، در نامهای به مقامات اسرائیلی تصریح کردند که آنها ۳۰ روز مهلت دارند تا کمکهای انسانی به غزه را افزایش دهند و در صورت عدم تحقق این امر، خطر تعلیق کمکهای نظامی آمریکا را خواهند داشت. این اقدام بهعنوان نشانهای از قاطعیت دولت بایدن در مقابل اسرائیل تلقی شد و این تصور را به وجود آورد که ممکن است واشنگتن بهدنبال تغییر در سیاستهای تلآویو باشد. با این حال، مهلت تعیینشده بهزودی به پایان میرسد و وزارت خارجه آمریکا اخیراً تأیید کرده که اسرائیل هنوز نتوانسته است شرایط مورد نظر را برآورده کند، هرچند که زمان بیشتری برای اقدام دارد. این وضعیت پرسشهای جدی را درباره رویکرد دولت بایدن به مسائل خاورمیانه و بهویژه روابط با اسرائیل مطرح میکند. واقعیت این است که در طول ۱۳ ماه گذشته، هیچ نشانهای از عزم جدی بایدن برای کاهش تأمین سلاح یا اعمال فشار بر اسرائیل دیده نمیشود. خطوط قرمزی که بایدن به نتانیاهو درباره عدم ورود به رفح اعلام کرده بود، به آسانی نادیده گرفته شدهاند، و این نشاندهنده عدم تأثیرگذاری واقعی سیاستهای ایالات متحده در تغییر رفتار اسرائیل است.
نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، بهراحتی از فشارهای بینالمللی غافل شده و هرگز مجبور نشده است که در تصمیمات خود تجدیدنظر کند. این وضعیت نشاندهنده یک پارادوکس در سیاستهای آمریکا است؛ از یکسو، تلاش برای حفظ چهرهای انسانی و حمایت از حقوق بشر و از سوی دیگر، ادامه حمایت نظامی و سیاسی از اسرائیل، حتی در شرایطی که این کشور به اقدامات خود ادامه میدهد. بهنظر میرسد که این عدم تعادل میتواند به تداوم بحران در منطقه و کاهش اعتبار آمریکا در میان کشورهای عربی و مسلمان منجر شود.
ایالات متحده از اسرائیل خواسته است که بهجای فراهم کردن دسترسی مناسب برای کمکهای انسانی، فقط میزان این کمکها را افزایش دهد. پیش از انتشار این نامه، اسرائیل به مدت دو هفته هیچ کمکی به غزه وارد نکرد و پس از آن، تنها ۳۰ کامیون کوچک به شمال نوار غزه اجازه ورود پیدا کردند. در ماه اکتبر، تنها ۶ درصد از کمکهایی که معمولاً به غزه میرسید، به این منطقه محاصرهشده وارد شده است. این آمارها به وضوح نشاندهنده ناکافی بودن اقدامات انسانی در برابر نیازهای بحرانی مردم غزه است.
اما واقعیت در صحنه چیست؟
فیلمهای تهیهشده توسط انساندوستانی که به شمال غزه رفتهاند، تصویری ویرانگر از وضعیت این منطقه ارائه میدهند. در این ویدئوها، پیدا کردن حتی یک ساختمان سالم بسیار دشوار است. آنچه زمانی یک جنگل بتنی شلوغ بود، اکنون به خاک و ویرانی تبدیل شده است. چند چراغ خیابان که بهطور معجزهآسا سالم ماندهاند، به نوعی نماد سرسختی در برابر ویرانی هستند. یکی از مقامات سازمان ملل بوی اجساد در حال تجزیه را توصیف کرده است که عمق فاجعه انسانی را به تصویر میکشد. این وضعیت نهتنها ابعاد فاجعهبار انسانی را نمایان میکند، بلکه نشاندهنده ناکامی جدی در سیاستهای بینالمللی و انسانی است. با وجود ادعاهای مربوط به افزایش کمکها، واقعیتها گویای این است که بحران در حال شدت گرفتن است و نیاز فوری به اقدامات مؤثر و جامع وجود دارد. در حالی که مقامات در حال مذاکره درباره آمار و ارقام در زمینه کشتارها هستند، شرایط دردناک و سخت زندگی روزمره مردم غزه بهطور چشمگیری نادیده گرفته میشود. تحلیل این وضعیت نشان میدهد که جامعه جهانی باید بهجای توسل به آمار و ارقام، به واقعیتهای عینی و انسانی توجه کند.
فشار بر اسرائیل برای تغییر سیاستهایش باید بهطور جدیتری پیگیری شود تا به نیازهای انسانی مردم غزه پاسخ داده شود. این عدم تعادل در سیاستها میتواند به تداوم بحران و کاهش اعتبار جامعه جهانی در چشم مردم غزه و دیگر کشورها منجر شود. سازمان ملل وضعیت شمال غزه را بهعنوان «آخرالزمانی» توصیف کرده و آخرین ارزیابیها نشان میدهد که «کل جمعیت فلسطینی در شمال غزه در خطر فوری مرگ بر اثر بیماری، قحطی و خشونت قرار دارند.» سازمان امدادرسانی «نجات کودکان» نیز هشدار میدهد که «قحطی در شمال غزه قریبالوقوع است» و این وضعیت ناشی از بمباران مداوم و مسدود کردن کمکهای حیاتی توسط اسرائیل است. در حالی که شمار رسمی تلفات حدود ۴۳,۰۰۰ نفر اعلام شده، برآوردهای غیررسمی احتمالاً این رقم را به نزدیک به ۲۰۰,۰۰۰ نفر میرساند. همچنین، سازمان ملل تأکید کرده که ۷۰ درصد از کشتهشدگان را زنان و کودکان تشکیل میدهند.
این آمارها نهتنها نشاندهنده یک بحران انسانی عمیق هستند، بلکه فاصله شدید میان گزارشهای آژانسهای امدادی و اظهارات بیمحتوای رهبران آمریکایی و اروپایی را نمایان میکنند. در حالی که آژانسهای انسانی با شواهد مستند وضعیت وخیم را به تصویر میکشند، رهبران غربی به اطلاعاتی سطحی و غیرواقعی بسنده میکنند، که این خود به نوعی نادیده گرفتن جنایات در حال وقوع است. اسرائیل بر این نکته تأکید دارد که تمام غیرنظامیان فلسطینی باید شمال غزه را ترک کنند. در تاریخ ۵ نوامبر، همزمان با انتخابات آمریکا، یک ژنرال اسرائیلی تأیید کرد که فلسطینیها اجازه بازگشت به خانههای خود در شمال غزه را نخواهند داشت. این اقدام بهوضوح بخشی از طرح فرماندهان و ژنرالها است که اخراج اجباری کل جمعیت فلسطینی به نیمه جنوبی غزه را هدف قرار داده است. این موضوع نشاندهنده یک برنامهریزی عمدی برای پاکسازی قومی است که بهطور سیستماتیک انجام میشود.
علاوه بر این، اسرائیل بهطور مؤثر ۵۶ کیلومتر مربع از کریدور نتزاری را که آن را ویران کرده، به خاک خود ضمیمه کرده است. این اقدام نهتنها به معنای تصرف اراضی است، بلکه نشاندهنده یک استراتژی بلندمدت برای تغییر بافت جمعیتی غزه به نفع اسرائیل است. بهزودی، جنبش شهرکسازی اسرائیلیها ممکن است شروع به ساخت و ساز بر روی ویرانههای خانههای فلسطینی کند و این امر بهمعنای نادیده گرفتن کامل حقوق بشر و تاریخ غزه است.
رهبران اروپایی و آمریکایی باید بر پاکسازی قومی در شمال غزه تأکید کنند و آن را بخشی از نسلکشیای که اسرائیل مرتکب میشود، معرفی کنند. این دولتها بهخوبی از آنچه در حال وقوع است آگاهند. افکار عمومی آمریکایی و اروپایی میتوانند آنچه را که در حال رخ دادن است و جنایات صورت گرفته را ببینند، و به همین دلیل نظرسنجیها بهطور مداوم از تحریم کامل تسلیحات علیه اسرائیل حمایت میکنند. این حمایت عمومی میتواند فشار بیشتری بر دولتها برای تغییر سیاستهای خود و پاسخگویی به جنایات جنگی وارد کند، اما تا زمانی که رهبران سیاسی به این واقعیتها توجه نکنند، بحران انسانی در غزه ادامه خواهد داشت. این نسلکشی بهطور معناداری بیشتر از هر نسلکشی دیگری ثبت شده و جالب اینجاست که مرتکبان آن به این عمل افتخار میکنند. چهرههای برجسته اسرائیلی، از رئیسجمهور و نخستوزیر گرفته تا وزرا و مقامات نظامی، بهطور مکرر اظهارات جنایتکارانهای درباره فلسطینیهاو اعراب داشتهاند. این وضعیت نشاندهنده یک فرهنگ نژادپرستی عمیق در بالاترین سطوح سیاسی و نظامی اسرائیل است که بهطور سیستماتیک و بدون هیچگونه عواقبی ادامه دارد.
با این حال، اظهارات جنایتکارانه علیه عربها بهنظر میرسد که قابل قبول و مجاز است. بهعنوان مثال، واکنشها به خشونتهای اخیر در آمستردام نشان میدهد که در حالی که حملات ضدیهودی بهدرستی محکوم میشود، کمتر کسی به حملات خشونتآمیز هواداران اسرائیلی و شعارهای مرگبار آنها علیه عربها اشاره میکند. این نابرابری در واکنشها و پوشش خبری، عمق نژادپرستی ضدعرب را نمایان میکند و بهوضوح نشاندهنده دوگانگی در معیارهای اخلاقی و انسانی در جوامع غربی است. این رهبران اکنون در جنایات اسرائیل در غزه و لبنان همدست هستند و این همدستی نهتنها به اعتبار آنها لطمه میزند، بلکه به نوعی مشارکت در جنایاتی است که بهروشنی غیرقابل قبول است. در میان این وضعیت تاریک، چند استثنا وجود دارد. بهعنوان مثال، اسپانیا اخیراً مانع از پهلوگیری یک کشتی باری که بهگفته برخی منابع اسلحه به اسرائیل حمل میکرد، شده است. همچنین، پارلمان ایرلند قطعنامهای صادر کرده که در آن تأکید شده اسرائیل «در حال ارتکاب نسلکشی در غزه» است و دوبلین به پرونده نسلکشی آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در دادگاه بینالمللی دادگستری پیوسته است.
این اقدامات، هرچند محدود، میتواند نشانهای از تغییر در رویکرد جهانی به بحرانهای انسانی باشد. اما آنچه که بیشتر از همه جلب توجه میکند، همدستی ایالات متحده است. بایدن تنها دو ماه فرصت دارد تا این نسلکشی را متوقف کند و در غیر این صورت، این موضوع به میراث سیاسی او تبدیل خواهد شد. این وضعیت نهتنها بهعنوان یک آزمون اخلاقی برای ایالات متحده محسوب میشود، بلکه بهعنوان یک مقیاس برای سنجش اعتبار و نفوذ آمریکا در سطح جهانی نیز اهمیت دارد.
در نهایت، این واقعیت که جامعه جهانی، بهویژه ایالات متحده، در برابر این جنایات سکوت کرده، نشاندهنده یک عدم تعادل خطرناک در سیاستهای بینالمللی است. رهبران کشورهای غربی باید بهطور فعال علیه این جنایات اقدام کنند و از موضع خود در قبال اسرائیل تجدیدنظر نمایند. اگر این روند ادامه یابد، نه تنها اعتبار این کشورها زیر سوال خواهد رفت، بلکه عواقب انسانی و اخلاقی این سکوت میتواند به بحرانهای بزرگتری در آینده منجر شود.