آوای مرز : محمدصادق فتح اللهی – دکترای جامعه شناسی توسعه اجتماعی : در باب ماجرای عملیات طوفان الاقصی بسیاری از تحلیلگران و نویسندگان و اصحاب رسانه، اعم از مکتوب و مجازی مطالب و تحلیلهایی منتشر کردهاند که طبعا هریک به فراخور سلیقه سیاسی و یا نوع نگاه مذهبی و عقیدتی، زاویهای از زوایای موضوع را شکافته است. بقول مولانا که در هندوستان فیلی آوردند و در یک خانه تاریک قرار دادند و مردمی که تا به آن زمان فیل ندیده بودند در خانه تاریکی بر روی فیل دست می کشیدند و هر کس تصویری از فیل در ذهن خود ساخته و آن را برزبان می آورد …
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبسود
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
ماجرای امروز فلسطین و اسراییل و روایتهای مختلف در باب آن، چندان بی شباهت به این تمثیل نیست. چرا که هرکسی از منظری خاص به موضوع می نگرد و لزوما این مبانی نظری با یکدیگر تطابق ندارد. نگارنده هم قصد آن ندارد که به نقاط ضعف و قوت و اصالت یا وابستگی این دیدگاههای متفاوت و گاه متناقض بپردازد که دیگر خوانندگان و مخاطبان گرامی این نوع مباحث را برنمیتابند.
شمع روشنی بخش این داستان اما، شناخت منافع ملی ما و ارتباط آن با ماهیت رژیم اسراییل است. در طول ۲۰۰ ساله اخیر و شاید دقیقتر از آن قبل از آغاز جنگ جهانی اول و همزمان با شکل گیری استعمار جدید ( جایگزینی استعمار فرهنگی و سیاسی بجای سلطه نظامی )، و هنگامی که اولین توافقات تقسیم دنیا و تقسیم منافع استعماری اتفاق میافتاد، امپراطوری دریاها( موسوم به تمدن یورو – آتلانتیک) با محوریت صهیونیسم و تفکرات ماسونی بریتانیای آنزمان ( و امروزه آمریکا و لابی صهیونیستی آیپک)، دولتهای دست نشاندهای را برای صیانت از منافع نامشروع خود در سواحل اقیانوسها از نیوزیلند و هنگ کنگ و خلیج فارس و مدیترانه و بالکان تا دریای شمال و آفریقا و جبل الطارق تا کاراییب و آلاسکا و تنگه برینگ تعریف و ترسیم نمودتا باسیطره کامل بر دریاها، اقتصاد جهانی را بزیر سلطه در آورد .
یکی از این نقاط کلیدی و بسیار مهم راهبردی جهان منطقه موسوم به کانال سوئز در نقطه اتصال دریای سرخ به دریای مدیترانه و در مجاورت حوزه های تمدنی شمال شرق آفریقا(مصر) فلات ایران، فلات آناتولی (ترکیه)، تمدن کارتاژ(مغرب و مراکش در شمال آفریقا) و تمدنهای فینیقی (لبنان وسوریه) و بین النهرین(عراق) بود که نیازمند استقرار زورمندانه یک شبهه دولت!! کاملا هماهنگ با منافع استعمار جدید به مثابه یک دژ نظامی با هدف کنترل مطلق منطقه ای به وسعت از نیل تا فرات بود تا منافع امپراطوری صهیونیسم بین الملل یا همان تمدن موسوم به یورو – آتلانتیک را تامین و مراقبت و صیانت نماید. بر این اساس برای صهیونیسم بر مبنای تئوری تئودور هرتزل جایابی شد و با تکیه بر اعلامیه لرد بالفور و منطبق بر منافع نامشروع روچیلدهای ماسونی و صهیونیست دولت سازی تحمیلی اتفاق افتاد.
این شبهه دولت نامشروع که به غلط بعنوان حاکمیتی ایدئولوژیک معرفی شده، هرگز و هیچگاه اندیشه مذهبی یهود را گسترش نداده چرا که از اساس برای چنین هدفی تاسیس نشده است.( شاید به همین دلیل است که بخش زیادی از یهودیان جهان با آن مخالفند) بلکه ماهیتا برای تجزیه کشورهای منطقه و ناکارآمدسازی حوزههای تمدنی منطقهای( تمدن اسلام) راه اندازی شده است و با همین رویکرد است که با کاربست تمامی قوای رسانهای و هنری و مالی خود، در پی ترویج خرافه گرایی، کابالیسم و شیطان پرستی(باهدف دینزدایی در جهان)، ترویج مسیحیت صهیونیستی در قالب پروتستانتیزم صهیونیستی ( با هدف مسخ مسیحیت )، فرقهگرایی و تصوف و درویش پروری( نظیر آنچه که مثلا در میان دراویش گنابادی و یا دراویش ملامتیون و اهل حق و… مشاهده می شود با هدف حذف کنشگری فعال اجتماعی وترویج انفعال و واپسگرایی)، یا ترویج بهاییت و حجتیه در نزد شیعیان(با هدف تخریب نگاه اصیل انتظارظهور) و یا گسترش نگاه وهابی و سلفی در میان اهل سنت( با هدف جدایی افکنی میان شیعه و سنی و عدم امکان تحقق وحدت دینی میان مسلمین) و… بوده است.
مضافا اینکه اسراییل همواره در سپهر سیاسی کشورهای منطقه، کارکرد راهبردی واگرایانه و تجزیه طلب را دنبال نموده است. کمااینکه تولدش همراه با تجزیه امپراطوری عثمانی مقارنت داشته و در ادامه تجزیه فلسطین و لبنان و مصر و سوریه و اردن را تعقیب نموده و پس از آن تجزیه عراق ( اقلیم شمال و منطقه مرکزی و و اقلیم جنوب) و یا تجزیه عربستان ( به ۵ منطقه حجاز و نجد و…) وعمان و کویت و سودان و لیبی و … و دست آخر هم ایران! که همه اینها بارها و بارها از زبان سیاسیون محافل صهیونیستی به عنوان تولد خاورمیانه جدید بازگو شده است.
آنچه که حتما و حتما بایستی برای هر ایرانی وطن دوست مهم باشد سیاستهای تجزیه طلبانه اسراییل در برابر ایران است و تفاوتی هم ندارد که قبل از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و در کمال هماهنگی دربار شاهنشاهی با کارشناسان موساد باشد ( تجزیه بحرین و زمینه سازی برای جنگ ایران و عراق در ۱۹۷۵ ) یا بعد از انقلاب و تحریک صدام به تجاوز به ایران نوپا و تازه رسته از فضای انقلاب اسلامی و حمایت بی چون و چرا از تروریستهای منافق و کودتاچیان سلطنت طلب و یا حمایت از جریانهای تجزیه طلب در کردستان و پان عرب خوزستان و چپ های مارکسیست درگنبد و آمل و یا تکفیری های بلوچستان و داشناک های ارمنی و حالا هم پان ترکهای الهامی و اردوغانی درمنطقه قفقاز و آذربایجان!
امروزه تمام همت ایرانیان با هر سلیقه و گرایشی صرفنظر از موافقت یا نقد جریان مقاومت در خاورمیانه و کش و قوسهای تئوریک و نظری در باب سیاق رودررویی با تحولات منطقه ای؛ بایستی بر محور اصیل منافع راستین ملی و امنیت پایدار جمهوری اسلامی ایران استوار باشد و تک تک ایرانیان یکصدا و همدل با هدف صیانت از منافع ملی حول پرچم خوشرنگ ایران اسلامی گردهم آیند و ندای وحدت سردهند. فراموش نکنیم که امروز به واقع اگر جریان مقاومت و حماس (به نماینگی از جبهه مقاومت)؛ اسراییل را در داخل سرزمینهای اشغالی زمینگیر نمیکرد، بدون شک نیروهای مسلح ما اعم از ارتش و سپاه، می بایست در کمتر از یک ماه آتی، وارد درگیری مستقیم نظامی در منطقه زنگزور می شدند تا از منافع ملی مان دفاع نمایند.
با این تفاصیل امروز حمایت از فلسطینیان با هر انگیزه و آرمانی برای تضعیف و ریشه کنی این غده سرطانی یعنی اسراییل، در واقع دفاع از تمامیت ارضی و مقابله با تجزیه خاک پاک ایران و صیانت از خونهای پاک دانشمندان و فرزندان ترورشده این سرزمین و در یک کلام دفاع و پاسداشت از منافع اصیل ملت بزرگ ایران است. امری که رهبر معظم انقلاب اسلامی به جد بدان اهتمام دارد و این مسیر نیازمند حمایت همه جانبه فرزندان ملت با هرسلیقه و گرایشی است.