آوای مرز : جعفر احمدی، جامعه شناس در یادداشت تحلیلی زیر با اشاره به اول شدن آذربایجان غربی در شاخص فلاکت ایران در سال ١۴٠٠ به بیان این نکته می پردازد که «همه اقوام ساکن در این استان به همدیگر وابسته و همبستهاند، چه در فلاکت و چه در سعادت» و مسیر توسعه بدون فراموش کردن مرزبندیهای قومی و یاریگری همدیگر ممکن نخواهند بود.
چند روز پیش یک بنده خدایی استوریی با محتوای قوم گرایانه منتشر کرده بود. فردای همان روز همان بنده خدا از اول شدن رتبه فلاکت و بیکاری استان آذربایجان غربی شاکی شده بود! پیش خودم به این موضوع فکر میکردم که چگونه دو چیز متناقض در ذهن افراد یک جامعه جا خوش میکند، بدون آنکه صاحبان آن ذهن ها به این موضوع پی ببرند که این دو تفکر همدیگر را نقض می کنند. یعنی امکان ندارد یک فرد هم زمان هم قوم گرا باشد و هم توسعهگرا؟ چرا که این دو گرایش را نمی توان همزمان با هم داشت.
این موضوع ما را به نکتهای هدایت میکند که اتفاقا انحراف ما نسبت به توسعه از آنجا شروع میشود؛ و آن این است که رویکرد و دیدگاه ما ضد توسعه است و کسی که تفکرات ضد توسعه دارد نمیتواند کارگزار خوبی برای توسعه باشد. توسعه ابتدا در اندیشه انسانها متبلور خواهد شد و بعد از آن بُعد عینی پیدا خواهد کرد. پس باید بین قوممحوری و توسعهمحوری یکی را انتخاب کرد. نمی توان هم خدا را خواست، هم خرما را.
البته در اینجا لازم است به نکتهای اشاره شود و آن اینکه در این نوشتار قومگرایی با قوم محوری (ethnocentrism) مترادف درنظر گرفته شده ـ در اینجا منظور از قوم گرا کسی است که قوم و فرهنگ خود را برتر از اقوام دیگر میپندارد و براساس همین تفکر، علیه اقوام دیگر تبعیض و بی عدالتی روا میدارد؛ البته باید این نکته را اضافه کرد که “هویت طلبی فرهنگی” منافاتی با توسعه ندارد و چه بسا همسو با توسعه فرهنگی باشد پس نباید آن را با قوم گرایی اشتباه گرفت.
اما درس مهمی از رتبه فلاکت استان آذربایجان غربی که ممکن است در زیر پوششی از مقصر دانستن مسئولان استان محو و نابود شود این است که در این رتبه بندی، اشاره نشده که کدام قوم ساکن استان مفلوکتر و بیکارتر است. این شاخص های علمی، اقوام ساکن این استان را به یک چشم میبیند. این رتبه نمی گوید کدام قوم درصد بیکاری و فلاکت اش بیشتر است؛ پس فلاکت، ما را یکی کرده است و یکی میبیند.
این درس، نکتههایی بسیار دارد. به ما می گوید همهی اقوام ساکن این استان به همدیگر وابسته و همبستهاند. یک قوم به تنهایی و بدون همراهی اقوام دیگر به رفاه و توسعه دست پیدا نمیکند؛ چون یک جایی ما یکی می شویم و به یک اندازه سهم میبریم. چه در فلاکت و چه در سعادت. پس اگر توسعه را در ابعاد مختلف آن میطلبیم و مطالبه میکنیم باید مرزبندیهای قومی را به کلی فراموش کنیم و یکی شویم. چه بسا در این مسیر باید یاریگر همدیگر باشیم.
سالهاست در این استان به بهانه اینکه جایی که نشستهام متعلق به من است، دارند تیشه بر ریشهی توسعهی آن میزنند. این همان گفتمان غالب قومگرایانه است. پس اگر امروز در بیکاری و فلاکت غرق شدهایم، نتیجه همان استدلال غلط ـ اینجا متعلق به من است- میباشد.
حال اگر سوال شود چه کسی و چگونه اینجا را که متعلق به شماست، به این سطح از فلاکت رسانده، کسی خود را مسئول این وضعیت نمیداند. به همین خاطر است که یک شهروند ساکن این استان هم از قومگرایی حمایت میکند و هم توسعه میخواهد. اما واقعیت این است که در زندگی اجتماعی، سرنوشت انسان ها فارغ از مرزهای قراردادی به همدیگر گره خورده است. کسانی که در یک اجتماع زندگی می کند، عضو و عنصری از آن جامعه محسوب میشوند. حال این اجتماع از خانواده شروع می شود و به محله، روستا، شهر، استان، کشور و قاره و جهان ختم میشود. حتی در یک جامعه همگون از لحاظ قومی هم انسانها به همدیگر وصل هستند.
در نهایت میتوان گفت توسعه آرمان و هدف هر جامعهای است. این یک امر و قاعده مسلم و پذیرفته شده است. پس ما و هر ملت دیگری برای ادامه حیات و رفاه در زندگی ناگزیر است که از مقصد و مسیر توسعه عبور کند. همچنان که همه جوامع از توسعه نیافتگی گریزانند. پس اگر توسعه میخواهیم باید براساس قواعد، بسترها و الگوهای توسعه رفتار کنیم. اگر غیر از این باشد در مسیر توسعهنیافتگی گام برداشتهایم.
و اینکه شاخصهای پیشرفت و توسعهیافتگی، تعارف و میانهای با مرزبندیهای قومی و شکافهای قومی ندارد. همه را یک کاسه میکند. توسعه شامل همه افراد یک جامعه میشود و همه در آن سهم دارند؛ چه در پیشرفت و چه در پسرفت. پس در این استان همه یا با هم پیشرفت میکنیم و یا با هم در جا میزنیم.
ما اگر به فکر منافع خود (خانواده خود، طایفه خود، ، قوم خود) باشیم، درحالی که درشهر و استان ما کسانی بیکار و مفلوک باشند، در فلاکت آنها سهیم خواهیم شد. به قول بنجامین فرانکلین “همه یا باید آویخته به هم بمانیم یا یقینا همه تک به تک به دار آویخته میشویم“.