آوای مرز / محمد هادیفر: «یهود» در مقام دین یکی از جنجالی ترین جریان های دینی و در مقام نژاد یکی از ماجراجوترین اقوام در طول تاریخ بشر بوده و هست.
از ویژگی های این قوم که در تلمود و تورات نیز تاکید شده است ادعای برگزیدگی و برتری بنی اسرائیل نسبت به سایر اقوام و ادیان است. در اینجا منظور از یهودیان ، بخش افراطی آن می باشد که دارای خوی برتری طلبی و آشتی ناپذیری هستند و به تعبیر قرآن استعلا جویی و افساد رویه تکراری آنان می باشد ( اسرا ء ـ ۴) «الا قلیل منهم.» بجز اندک شماری از آنان که پیروان واقعی موسی کلیم الله (ع ) می باشند.
یهودیانی مانند لئون پینسکر نظریه پرداز و ایدئولوژیست صهیونیزم با ارائه دلایل جامعه شناختی و روانشناختی، مخالفان یهود را متهم به بیماری روانی و جن زدگی کرده و ریشه آن را در انباشت کینه نسل های دو هزار ساله علیه یهود می داند. شاید به همین دلیل باشد که یهودیان خود را مستحق داشتن سرزمین مستقل دانسته که از گزند دیگر اقوام و ادیان محفوظ بمانند!
به تعبیری دیگر می توان گفت الیگارشی واقعی جزو منهج فکری یهودیان می باشد زیرا با استناد متقن و محکم می توان دین تحریف شده یهود که مستمسک جرم و جنایت یهودیان افراطی قرار گرفته است را یکی از خرافی ترین و خیالاتی ترین پدیده های جنجالی به نام دین دانست که به علت پیچیدگی و غامض بودن مفاهیم آن کمتر محقق و پژوهشگری به کنه آن راه یافته است.
این خرافات به حدی خیالی و ذهنی می باشد که به جز تئوریسین های یهودی کسی حوصله پرداختن به آن را ندارد و جالب توجه شیفتگان ظاهری یهودیان افراطی که در مقام مداحی صهیونیست ها بر می آیند؛ اینکه غالب این آموزه های انحرافی، هیچ مبنای علمی ندارد و تنها کاربرد آن تولید نفرت در اذهان پیروان خود علیه دیگر اقوام است.
شاید یکی از دلایلی که دین یهود پذیرش خود را تعطیل کرده است همین ذات پیچیدگی های انحصاری آن باشد که کسی از اسرار مخوف داخلی آن مطلع نشود. ذاتا یهودیان نسبت به دیگر اقوام و ادیان بدبینی خاصی دارند و عموما توام با نفرت متولد می شوند. اگر علم خرده نگیرد باید گفت این نفرت یهودیان افراطی از بشریت عموما با ژن آنان آمیخته است زیرا تاریخ نگاری آنان بر اساس مظلوم نمایی و نفرت پراکنی علیه دیگران بنیان نهاده شده است.
یهود از ابتدای پیدایش تاکنون در هر جامعه ای که بوده اند عادت بر مساوات و عدالت نداشته و به قناعت بسنده نکرده و همواره با خوی خشونت موجب آزار جوامع بوده اند به علت رفتارهای ناپسند یهودیان در طول تاریخ هیچ جامعه ای پذیرای آنان نبوده است.
همیشه در فضای ذهنی خود داستان های خیالی در سر پرورانده اند. مظلوم نمایی یکی از شگردهای یهودیان افراطی است که از ابتدای تاریخ تاکنون بوده است و برای این تخیلات افسانه های زیادی جعل کرده اند.
از زمان آشوریان و و قضایای بخت النصر و مرخای و استر عموزاده در دوران خشایار شاه؛ تا ماجراهای پیچیده عصر حاضر گواهی برکج اندیشی یهودیان افراطی می باشد که تاریخ مصور و مستند راست آزمایی آن قابل انکار نمی باشد.
نظریه پردازان زیادی در اواخر قرن ۱۹ میلادی با سندسازی و افسانه سرایی تصنعی زمینه را برای اتحاد یهودیان و ایجاد سازمان جهانی یهود آماده کردند.
درآن زمان ابتدا نظریه پردازان صهیونیزم حاکم بر اروپا و آمریکا که فعالیت خود را در قالب سازمان فراماسونری عملی می کردند تلاش های خود را برای انتقال یهودیان به سرزمین موعود یعنی فلسطین آغاز کردند. حکومت وقت عثمانی مانع فروش املاک مسلمانان به یهودیان شد ـ مزید اطلاع حاکمان فعلی ترکیه مدعی اسلام ـ یهودیان وقتی که از خرید زمین های فلسطینیان توسط حکومت عثمانی نا امید شدند با استفاده از دونمه ها ( یهودیان مخفی که به ظاهر مسلمان شده بودند) و از دو سه قرن پیش در دستگاه امپراطوری عثمانی نفوذ داده شده بودند ، زمینه فروپاشی خلافت عثمانی را فراهم آوردند که نهایت موفق شدند در بحبوحه جنگ اول جهانی در سال ۱۹۱۶ با قرارداد سایکس ـ پیکو، عملا استیلای حکومت عثمانی را بر ممالک جنوبی این امپراطوری از هم بپاشند. ضمن اینکه اسناد تاریخی نشان می دهد که یهودیان در انقلاب ترکهای جوان علیه سلطان عبدالحمید در سال ۱۹۰۸ نقش بزرگی داشتند.
سازمان جهانی یهود به خوبی می دانست که تنها راه استقرار کامل یهودیان در سرزمین فلسطین تجزیه کامل امپراطوری عثمانی می باشد به همین خاطر توسط دونمه ها زمینه جنگ عثمانی و انگلیس را به وجود آوردند و آلمان نیز با وساوس سازمان جهنمی فراماسونری وارد جنگ جهانی اول شد.
پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی جامعه ملل قیومیت فلسطین را به دولت انگلیس واگذار کرد بلافاصله بالفور وزیر خارجه وقت انگلیس طرح خانه ملی یهود در فلسطین را مطرح کرد و ژنرال «آلن بی» فرمانده وقت نیروهای انگلیسی مستقر در فلسطین پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، زمینه ورود آزادانه صهیونیست ها را در سال ۱۹۱۷ به سرزمین فلسطین فراهم آورد و در یک بیانیه رسمی آن را تحویل یهودیان داد و اعلام کرد؛ امروز جنگ های صلیبی به پایان رسید! این اولین قدم نحس صهیونیست ها به منطقه فلسطین بود که با خون بیش از ۳۰ میلیون انسان در جنگ جهانی اول به پایان رسید.
این پایان کار نبود. تحکیم و تثبیت موقعیت یهودیان مهاجر مستلزم یک حرکت بزرگ جهانی دیگر بود. لذا سازمان مخوف فراماسونری که در دربار آلمان نازی قدرت بلامنازع داشتند، دست به کار شدند. در این زمان بسیاری از ژنرال های آلمان نازی از جمله اسحاق شامیر، یکی از نخست وزیران رژیم صهیونیستی و هلموت اشمیتز صدراعظم آلمان فدرال یهودی و عضو فراماسونری و از افسران یهودی ارتش نازی بودند.
از طرف دیگر، هیتلر و یهود در برتری نژادی با هم دیدگاه مشترک داشتند ضمن اینکه هیتلر همواره از یهودیان نفرت توام با ترس را داشت و مایل بود که یهودیان را هرچه زودتر از اروپا دور کند تا در سرزمین غیر اروپا ساکن شوند. هیتلر بازگشت آلمان را به قدرت که این کشور در آن تحقیر شده بود مرهون سازمان فراماسونری جهانی می دانست، از قدرت گرفتن یهودیان در فلسطین استقبال کرد. در این هنگام سازمان فراماسونری در لهستان مرموزانه هزاران آلمانی ساکن لهستان را به قتل رسانیدند و همزمان از طرف دیگر فراماسونری عامل به اسارت گرفتن سفیر آلمان هیتلری و تحقیر این کشور در در بار انگلیس بودند که زمینه ورود این کشور را به جنگ جهانی دوم فراهم آوردند.
یهودیان که خود صحنه گردان سیاستهای جنگ های جهانی اول و دوم بودند در هنگامه مشغولیت قدرت ها به جنگ برنامه های خود را به مرحله اجرا نزدیک می کردند. به همین خاطر در هنگامه جنگ جهانی دوم توسط تئوریسین های برجسته خود، که قدرت اقناع سازی جوامع را داشتند دست به تحریف بزرگ تاریخی تحت نام پدیده هولوکاست زدند و با افسانه سازی و تخیلات ذهنی، نشانه های زمان استقرار یهود در سرزمین موعود را کشتار شش میلیون یهودی در کوره های آدم سوزی آلمان نازی دانستند.
حتی این نظریه را قبل از پایان جنگ مطرح کرده بودند در حالی که به گفته تاریخ نویسان جنگ جهانی دوم اولا یهود به نسبت پراکندگی آن در کشورهای در گیر جنگ حدود ۹۰۰ هزار نفر تلفات داشت که بخشی در صحنه جنگ و بعضی دیگر مانند دیگر جوامع بر اثر بیماری و قحطی حاکم بر مناطق جنگی تلف شدند که این تلفات در مقابل بیش از ۵۰ میلیون کشته جنگ چهانی دوم رقم ناچیزی است. بلافاصله پس از طرح پدیده هولوکاست بسیاری از مورخین و آزاد اندیشان مغرب زمین اعم از اروپا و آمریکا با ادله های متقن آن را رد کردند و آن را بهانه ای برای مظلوم نمایی و اقناع جامعه جهانی در توجیه اشغال منطقه فلسطین دانستند.
به هرحال در سال ۱۹۴۸ یعنی ۵۰ سال بعد از اولین بیانیه مجمع جهانی یهود در سال ۱۸۹۸ در شهر بال کشور سوئیس ، صهیونیست در چتر حمایتی دول پیروز جنگ جهانی دوم و در سرزمین بیت القدس و درمیان اعتراضات گسترده اعراب اعلام موجودیت کرد. کشورهای عربی با دولت های ضعیف و خسته از دو جنگ جهانی اول و دوم همچنین بقایای فروپاشیده عثمانی با دولت تکنوکرات ترکیه جدید، یارای مقابله با پدیده سازمان یافته صهیونیزم را نداشتند.
سازمانی که از چند قرن قبل برای رسیدن به این سرزمین تلاش موذیانه داشته است و بیش از ۸۰ میلیون انسان را برای رسیدن به امیال شیطانی خود واشغال سرزمین فلسطین قربانی کرده بود، به سادگی قابل اخراج نبودند. ضمن اینکه با استفاده از قدرت نفوذ فراماسونر جهانی بلافاصله توسط دولت های متخاصم با قطعنامه ۱۸۱ در مجمع عمومی سازمان ملل پایه های حقوقی میهمان خود خوانده خاورمیانه را با به رسمیت شناخته شدن آن تثبیت کردن و بدین سان رژیم اشغالگری به مردم ساکن سرزمین بیت المقدس تحمیل شد.
با توجه به ادله های عقلی و نقلی و نیز اسناد تاریخی حتی در منابع غربی ، موضوع حضور یهودیان در سرزمین فلسطین تحت نام صهیونیزم را باید روندی با پشتوانه فکری و سیاسی سازمان جهانی یهود دانست که تنها به سرزمبن فلسطین بسنده نمی کند بلکه بر جغرافیای دینی و قومی منطقه نظر دارد. حال مردم به تنگ آمده فلسطین از ظلم و ستم و اشغالگری اقدام به ایستادگی جدی در برابر جمعیتی با روحیات ویرانگری بر همه عالم نموده و یک تنه، جور همه را می کشند. تنها گذاشتن آن در برابر رژیمی که فقط پیروان یک دین و یک نژاد را مستحق حیات در روی کره زمین می داند با هیچ معیار دینی و انسانی سازگار نیست. حملات درنده خویانه آنان در نسل کشی ساکنان اصلی سرزمین فلسطین نشان داد که برای بقای رژیم نامشروع خود حد و مرزی نمی بیند آنان برای رسیدن به این سرزمین بیش از ۸۰ میلیون انسان را با روندی چند قرنه قربانی کرده اند و در طول تاریخ ثابت کرده اند که به جز قوم یهود آن هم از نوع صهیونیستی اش نه کسی را باور دارند و نه در کنار خود تحمل می کنند. آنان به عیسی مسیح(ع) رحم نکردند بنابراین ساده انگاری است اگر کسی خود را همپیمان آنان بداند. آیا این تاریخِ گویا کفاف دفاع از فلسطین نمی باشد؟