اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست

آوای مرز /  اسکندر خنجری :خدا بیامرز احیا پدرم وقتی که هنوز سیروز کبد زمینگیرش نکرده بود برایم از خاطرات انقلاب و جبهه و جنگ می گفت. با اطمینان حرف می زد. محکم. بی تردید. مثل کسی که ذره ای شک ندارد که ممکن است اشتباه کند. گاهی وقتها که می پرسیدم دستاورد این همه خون دل خوردن شما و دوستانتان چه بود با شوخی می گفت:« انقلاب هیچ دستاوردی اگر نداشت برای من، مادرت را به همراه آورد.» پدرم همان چند روز پس از پیروزی انقلاب با مادرم ازدواج کرده بود و همیشه این رویداد را با شور و حال خاصی به خوش یمنی انقلاب پیوند می داد.

اما من می خواهم بگویم اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال۵۷ روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های ۵۷ ببینیم و آه دود کنیم که گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.

آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه های نحس. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند و آنچنان ورق زدند که انفجار نور شد.

تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!

فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.

همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند. فیلم های دهه شصت بخوبی روایت می کرد این صحنه های دلهره آور را.

چهل سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در خانه های_تیمی. به آن جسارتی که کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!

فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.

موزه_عبرت را نمی دانم رفته اید یا نه! تهران رفتید سری به این آدرس بزنید « میدان امام خمینی(ره)، ابتدای خیابان فردوسی، خیابان کوشک مصری، خیابان شهید یارجانی، پلاک ۱۱ ». زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنید، به آدم هایی که با چه امیدها برای ساختن یک ایران بهتر شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟

آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»… ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟

دلم برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد…یاد پدرم که همیشه می گفت:« از قطار انقلاب پیاده نشو!»

یادم نرود در کجای جهان واقع شده ایم. ما اینجاییم. اینجا، درست وسط خون،باروت، تجاوز، قساوت و… اما امنیت دارم. مشکلات اقتصادی را نمی توان زیر فرش قایم کرد به قول خدا بیامرز پدرم با انشالله و ماشالله هم مشکلات حل شدنی نیست. عزم کلانی می طلبد. اولویت های کشور را بر اساس علاقه مندی های خودمان نچینیم و به قول جوانهای امروزی « قیمه را توی ماستا نریزیم!» نقد کنیم. مطالبه گر باشیم،مسئولان و مدیران را به چالش بکشیم اما به جنگ حقیقت نرویم.بگوییم ایران پرافتخار در این جغرافیای تب کرده هم موشک می خواهد و هم نان. سرمان را بالا نگه داریم و برای روزهای خوبتر این سرزمین همت کنیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایر خبرها

اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست