آوای مرز / امیرحسین غلامی : تعادل و توازن بین دو مفهوم امنیت و آزادی، حاصل صدها سال مبارزه توامان با استبداد داخلی و استعمار خارجی است که نهایتا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جای گرفت. هر قدر از این تعادل که حاصل خرد جمعی چندین قرن همه ایرانیان است دور تر شویم و کفه ترازو را به نفع دیگری سنگین کنیم، ابتکار عمل را از دستان خودمان به دستان غریبه داده ایم. ما _همه مان_ لازم است در اولین دور برگردان، برگردیم به این میثاق ملی.
حرفی دارم که ممکن است برخی مخاطبان حتی اگر بابتش مرا فحش ندهند، یحتمل با طعنه و کنایه و نیش زبان مرا متهم به بنیاد گرایی و توهم و یک لیست از این عناوین خوشگل و لایکخور میکنند! با این حال مدتهاست با خودم عهد کرده ام معیار ارزیابی افکارم را، خوشامد و بدآمد مخاطب نگذارم.
میخواهم از چیزی بگویم که تکرار مکررات است اما این تکرار از اهمیت واقعیتش نمیکاهد. اگر حوصله خواندن داشتی که تا آخر بخوان، وگرنه همین ابتدا بگویم که وقتت را به خواندن تلف نکن.
القصه ؛ نکتهای که این روز ها ذهنم را مشغول کرده این بود که شما حتی اگر بخواهی بر ضد جمهوری اسلامی هم فعالیت کنی و ایده براندازی را پیش ببری تا بقول خودت ایرانی آزاد و سکولار _مبتنی بر تعریف انسانِ مدرن از آزادی_ داشته باشی، باز هم، پیش و بیش از همه دغدغه هایت، ناچاری تکلیف خود را با “دستهای مزاحم استعمار” روشن کنی. نه در حرف و هشتگ و توییت، بلکه در عمل باید مقابلِ او بایستی و از زیر تسلط او و ابزارش، خارج شوی تا بخشی از مهره بازی او نباشی ؛ که بقول جرج کرزن بریتانیایی، ایران و افغانستان و قفقاز و ترکستان و… صرفا مهره های شطرنجی هستند در دست کسانی که بناست با آنها بر سر فرمانروایی دنیا بازی کنند.
وقتی _خواسته یا ناخواسته_ مهره مورد توجه و نقطه امیدِ بازیِ استعمار شدی، باید بدانی تو تنها بازیگر این میدان نخواهی بود. تو دیگر یک تکّه، از پازل بزرگی هستی که ممکن است تکه دیگرش آن داعشی تکفیری یا تجزیه طلب ایران ستیز باشد. پازلی که ابتکار عملش، نه در دستان تو، که در دستان اوست و او قطعات این پازل را حسب منافع خود شکل میدهد، نه میل و خواست و آرمان و اراده تو. و منافع او در طول تاریخ اینطور اقتضا میکرده که اساسا انسان شرقی را در ضعف نگه دارد و به رسمیت نشناسد و او را نژاد ناقص و عَمَله و وحشی معرفی کند.
این انسان شرقی آنگاه که خواسته خودش، فکرش و سنتش را از سیطره این روایتِ غیرواقعی نجات دهد و مستقلا زیر سایه فرهنگ خودش به رسمیت شناخته شود و فرزندِ حرفگوشکنِ نامادریِ استعمار نباشد، مورد طرد و تحریم و حذف و بایکوت قرار گرفته. اگر من از استعمار و دستان نامرئی اش میگویم، اگر تو را از امپریالیسم و دشمنی دیرینه اش بر حذر میدارم، نظریه نمیبافم، تخیل نمیکنم، بلکه خاطره میگویم. ایران ما و بزرگ تر از آن، خاورمیانه، هنوز که هنوز است زخمیِ میراث شوم استعمار، در جنگ جهانی اول و رخداد های پس از آن است.
خلاصه اینکه بقول جلال : “دست استعمار را فقط با تبر میتوان برید نه با وعده و وعید و قول و قرار و حقوق بشر و انسان دوستی” ؛ چرا که واقعیت استعماری دنیای مدرن، گزنده تر از آنست که چشمت را بر آن ببندی و آنرا در معادلاتت محاسبه نکنی. لکن ! اینها را نگفتم که صدای اعتراضت را خفه کنم و تقاضای اصلاحت را نادیده بگیرم، که این حق را پیش از اینها، قانون اساسی همین جمهوری اسلامی در یک اصل مترقی به تو داده است. آنجا که میگوید :« در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت وتمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.»
این یعنی آقای جمهوری اسلامی! تو وظیفه داری ظرفیتی برای اعتراض فراهم کنی تا هر کس در سایه امنیت آن، حقوق اساسی خود را بی لکنت و در صلح و ارامش طلب کند و اگر از ایجاد این بسترِ امن شانه خالی کردی حق نداری زلف معترضِ نجیب را به سلاحِ آشوبگرِ فرصت طلب گره بزنی و اعتراض را به بن بست بکشانی.
و تو اقا و خانم معترض! حق نداری سرِ کوچکترین اعتراض و سازِ مخالف زدنی، پای بیگانه را به دعوای خانوادگی باز کنی و رخت چرک هایت را در حیاط همسایه بشویی و طلبِ جنگ و تحریم و ویرانی کنی. و شکاف و اختلاف موجود در جامعه را برای خودت پله کنی و کاسبی راه بیندازی. این تعادل و توازن بین دو مفهوم امنیت و آزادی، حاصل صدها سال مبارزه توامان با استبداد داخلی و استعمار خارجی است که نهایتا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جای گرفت. هر قدر از این تعادل که حاصل خرد جمعی چندین قرن همه ایرانیان است دور تر شویم و کفه ترازو را به نفع دیگری سنگین کنیم، ابتکار عمل را از دستان خودمان به دستان غریبه داده ایم. ما _همه مان_ لازم است در اولین دور برگردان، برگردیم به این میثاق ملی.