آوای مرز : رئوف آذری، فعال مدنی در یادداشت انتقادی خود از نحوه برگزاری همایش «حق بر زنده نگهداشتن حقیقت جنایت سردشت» از گزینش شرکت کنندگان و خبرنگاران در سالیاد فاجعه هفتم تیر سردشت خبر می دهد و غیبت مشهود چهره ها و گزینش گَزشی را اجحافی بزرگ می داند و معتقد است؛ مراسم سالیاد باید محلی برای مطالبه حقوق حقه مردم سردشت باشد، نه محل تک روی، نمایش و شوی تبلیغاتی.
چهارشنبه بیست و یکم تیرماه سال جاری، سردشت، میزبان هیٲتی با سرپرستی دستیار رییس جمهور و با حضور کاردار سفارت ژاپن بود. مزار شهدا، کلینیک جانبازان، بلوار هیروشیما و سالن شهدای بمباران شیمیایی، میزبان هیٲت فوق الذکر در مدت چندساعت حضور بودند!
گرچه این حضور با پیگیری نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی و همراهی سبز ایشان با هیٲت ترتیب داده شده بود و امید می رود با هوشمندی ایشان، دستاوردهای اجرایی قابل اتکایی داشته باشد اما از جهاتی نیز در خور درنگ و تٲمل بود:
١.از معدود انجمن های باقی از عملیات انفال انجمن های مردم نهاد در دولت مهرزدا، انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی شهرستان بود که همین ماندگاری نشانگانی از ضرورت وجودی برای روزهای مبادا و نیز دست برکلاه عمل کردن متولیان انجمن دارد!
جای بسی درنگ و تٲمل بود که دقایقی قبل از شروع مراسم ویژه درسالن یادمان، تماس نگارنده با مدیران انجمن، حکایت از بی خبری یا نوعی دلخوری از بی توجهی راهبران این حضور و نشست داشت و علی رغم اصرار نگارنده، رییس انجمن که خود از شهدای زنده و جانبازان اعزامی روز فاجعه به اسپانیا و از نقد شوندگان فضای مدنی شهر حول موضوع روز بود، حاضر به شرکت در مراسم نشد!
۲.حضور جمعی شورای شهر و شهرداری و ایراد سخنرانی سرپرست شهرداری در هیٲت یک جانباز و همت جمعی شان در اهداء عنوان افتخاری شهروندی به مهمانان، نشان از اطلاع قبلی آن مجموعه از حضور هیٲت داشت که این تناقض در شورمندی جمع شورا در آن مراسم و دلخوری جمعی تنها انجمن مرتبط با موضوع، در دو سر یک طیف، سئوال برانگیز بود چه اینکه این سه، نماینده مردم در مجلس شورا، اعضای شورای شهر و مدیران انجمن، به نوعی هریک نماینده مردم اند و این تناقض در مشارکت یا عدم همراهی با یک رویداد، سئوال برانگیز می نماید!
۳.نماینده مردم در مجلس شورا، حداقل از حدود یکسال قبل، با اراده و خواست صلح سازی [ نامه مکتوب و حضور در مجلس شورای] تعدادی کنشگر صلح و محیط زیست شهرستان و البته صاحب مقام در سطوح ملی و بین المللی، آشنایی حاصل کرده بودند اما علی رغم آن سطح از آشنایی، هیچ یک از اعضای بنیاد صلح و مهربانی، تا لحظه برگزای مراسم اطلاعی از برنامه نداشتند، در حالی که اطلاع قبلی شان و حضور و مشارکت شان در برنامه ریزی و اجرا، قطع یقین در سطوح کمی و کیفی ساعات حضور مهمانان ویژه، اثرگذار می بود.
۴.تعدادی از شهروندان به نمایندگی از جانبازان پشت تریبون رفته و به ایراد سخن پرداختند که اگر چه صاحب حرمت و کرامت شخصی بودند و محتمل نیز جانباز با درصدهای مقبول، اما رگه های مشترکی در بیان شان مشهود بود که؛ نشان از سناریویی غیرمعمول و حداقل نامٲنوس با خواست جمعی کنشگران این حوزه در طول سالیان گذشته داشت!
چه اینکه سردشت، حداقل یک دهه و بیشتر است از فاز مظلوم نمایی و بالیدن به پیله “اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی”، خارج شده و بر عاملیت و حامل بودن پیامی شگرف[شهر صلح و مهربانی]، تٲکید دارد که با به نتیجه رسیدن پرونده جانبازی و چندرغاز دریافتی و تٲکید بر منبررفتگان تفاوت ماهوی داشت!
۴.عنوان انتخابی برای نشست ویژه “حق بر زنده نگه داشتن جنایت سردشت”، گرچه هوشمندانه بود اما به نظر می رسد بسیار روتین و معطوف به خواستی و اراده ای سیاسی و شویی انتخاباتی طراحی شده باشد که با روح ماندگاری این جنایت برای عبرت آیندگان، دمساز نمی نمایاند!
از فحوای متون یادداشتی پشت تریبون رفتگان تا سوگیری خبرنگاران اعزامی در انتخاب سوژه ها و هدایت جریان مصاحبه ها، نشان از خواستی سوای خواست و اراده شهروندان سردشتی و جانبازان و خانواده شهدا، داشت که اصل حضور و مراسم را تحت الشعاع قرار می داد!
۵.حجم حضور توده ها و غیبت مشهود چهره ها، دغدغه زا می نمود چه اینکه اعلان بی خبری بسیاری از خانواده های شاخص با چند و چندها قربانی فاجعه حتی از برگزاری چنین نشستی، شواهدی بر گزینشی گَزشی توسط نهاد مربوطه می داد که امیدواریم چنین نبوده باشد ولی اگر چنین اعمال سلیقه یا سیاست کژی، اتفاق افتاده باشد، اجحافی بزرگ و همدست کردن خواسته های مردمی با نهادی مرتبط بوده که نابخشودنی می نماید.
۶.حضور هیٲت ژاپنی و بازدیدشان از بلوار/ خیابان هیروشیما و ایراد سخن در نشست ویژه و البته اعطای حق افتخاری شهروندی، فرصت مغتنمی بود که می توانست هزینه ای همسنگ بودجه تزریقی آن کشور به احیای دریاچه ارومیه و نابودی زاب را به شرط کنشگری آگاهانه و مطالبه گری ذیحقانه، جذب کند که محتمل مطمع نظر بوده اما ملجٲحُسن برابری نبوده و نباشد! برای مثال، وقتی جناب موراکامی سخن از تعامل و اشتراک مساعی و انجام پروژه مشترک با موزه صلح تهران، می گفت، لازم بود محضرشان یادآوری می شد که سردشت، خود پیشگام تر از تهران، مستحق ایجاد موزه صلح بوده و می طلبد ژاپنی ها و هیروشیمایی ها، به تناسب حق خواهرخواندگی و جبران مافات در زاب انتقالی، تمام عیار در به سرانجام رساندن پروژه خاک خورده و زنگ زده موزه صلح سردشت، همت گمارند و من بعد نیز همکار اجرایی شدن پروژه های مشترک با موزه صلح سردشت باشند و قس علیهذا در اجرای پروژه های موردی پارک آشتی و پل آشتی و…
۶. تاکید نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی بر دعوت تمام شمار از کنشگران شهرستانی و فعالان ان جی اویی [حین مکالمه تلفنی با نگارنده پیشامراسم]، با آنچه در عالم واقع روی داده بود، نشانگانی از تعارض در کلام تا عمل نماینده مردمی یا تضاد در خواست و اراده وی با عمل و ادای وظیفه همکاران ایشان دارد که در هر دو صورت، آسیبی جدی بر دستگاه خرد جمعی و نابخشودنی است!
۷. نشستی با این ترکیب و با این تاخیر زمانی به نام سالگرد و با آن حجم رسانه و اصحاب رسانه، ظرفیت ها و فرصت های کم بدیلی می توانست بیافریند که محتمل، به قدر وزن و هزینه و وجاهت، اهداف را متحقق نکند و یا اهداف اولویت دار جامعه مدنی را نپاید!
فراغت از فشار کاری و اجرایی روز هفتم و نیز فرصت پرداخت به مطالبات برآمده از حضور و شعار مردم در روز هفتم و حتی چرایی بایکوت، سکوت و عدم حضور و مشارکت برخی کنشگران، مجالی در اختیار قرار داده بود تا با غنای بیشتری، تصویر واقعی شهر و کنشگران و توده هایش نمایانده شود و هم حقیقت تاریخی آن فاجعه، به قدر راستی های موجود و کژی های نامبارک، مورد اهتمام قرار گیرد که آنچه مشهود می نمود، عدم موازنه این دو بود!
گرچه محتمل، بنود و مفاد و توافق و دستاوردی باشد که بر نگارنده و خیل کنشگران این شهرستان، معلوم نباشد..
٨.نمایش روی سن رفته “کاتژمێر یا کاژێر” -ساعت یا زمان خاص- بهترین جلوه حضوری مراسم بود که الحق والانصاف، نمودی حقیقی ازحقیقت جنایت تاریخی فاجعه را نمایش داد. آنجا که با هر ضربه تبر، آن ویلچر نشین و پرستارش، نفس کم می آوردند و قدمی به مرگ نفس نزدیک می شدند اما درادامه، اراده برخاستن و جوانه پروری صلح شان، سبب بازگشت روح به کالبد جانبازان [بازیگران]می شد.
این نمایش، می توانست الهام بخش حرکتی جمعی و نهادی برای سردشت باشد که متٲسفانه[طبق اظهار کارگردان و بازیگران]کمتر مجالی برای آن فهم عمیق، فراهم شد!
۹.سکوت و بایکوت و انفعال انجم دفاع ازحقوق مصدومین شیمیایی چه در مراسم سالگرد و چه در نشست اخیر، و تکیه بر تک سفر سالانه به هلند و شرکت در اجلاس سازمان غیرقابل توجیه و صرف بازی کردن در میدان به انحراف کشندگان مراسم سالیادها و تحریف کنندگان خواست کنشگران صلح شهرستان است و نشاید و نباید که چنین ذخیره قانونی، چنان نابسامان مدیریت شود که حتی درنشستی اینچنینی و در دل شهر خود، قربانی بازی های سیاسی گردد!
بر نماینده مردم و شورای شهر، بیش از همه واجب است زمینه های چنین انزاو و سکوت وبایکوتی را بخشکانند که اگر چنین مٲموریتی را نپایند، چه بسا چون خیاط، روزی خود نیز در کوزه تنهایی بیفتند و برای ابد بخسبند!
و اخیر نکته؛
۱۰.بر جمع کنشگران مدنی و ویژه اعضای شورای شهر و نماینده مردم در مجلس شورا، واجب است ضمن مطالبه حقوق حقه مردم، بر شورگروهی و خرد جمعی تٲکید ویژه ای داشته باشند و ورای تک روی، نمایش و شوی تبلیغاتی، بر غور در واقعیت ها و تحقیق حقیقت ها، همت گمارند و بیش از گرایش به سیاستِ کاری، بر استراتژی ها و راهبردهای خروج از واقعیت مذموم و رسیدن به حقیقت مطلوب همت گمارند.
فرصت کنشگری و فعالیت مدنی، نمایندگی و وکالت مردم، گرچه محصور در سال و معدود به عدد چند و چهار و دهه هاست اما چنانچه دقیق مورد اهتمام قرار گیرد، از سویی عبرت آموز و از دگر سو تجربه زاست، چه اینکه می توان چون گذشتگان، تساهل کرد و در باتلاق روز، گیر کرد یا می توان و می شود و شدنی است تا آنِ دگر شد و آنِ دگر کرد و طرحی نو درانداخت!
سردشت، اینک گرچه ذیحق در”زنده نگه داشتن حقیقت جنایت/فاجعه تاریخی”خود است اما قبل و بیش از آن، محق در پاسداشت سرمایه های انسانی[معضل مهاجرت جوانان]،سرمایه های اجتماعی[اعتماد، همگرایی، همدلی، صداقت، شفافیت، سلامت اخلاقی و رفتاریو نهادسازی های مدنی] و سرمایه های نمادین[جنگل های بلوط و آب روان زاب و به یادمان کردن فاجعه با ایجاد موزه صلح ]است و چه کسی متهم تر از این سه[کنشگران، شورای شهر و نماینده] به فاجعه مهاجرت جوانان، قتل عام بلوط ها[این کارخانه اکسیژن سازی] وانتقال و نابودی آب زاب[این پرستار تاول زدای طبیعی]است.
می طلبد نشست هایی ازاین دست که آورده و کارکرد خاص خود دارند، قبل تر، فارغ از تصمیم و اراده نهادی و نهادهایی خاص،با اشراف مطلوب و اقبال مقبول جمعی و مشارکت عمومی، برنامه ریزی و اجرایی شوند تا آنچه خواست واقعی این مردمان و برآمده از خرد کنشگران و البته مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری متولیان است، نتیجه دهد.
این مهم هم قبل از هر چیز، نیازمند اهتمام به نهادهای موجود و گشودن راه های ممکن به سوی نهادسازی های مرتبط و تسهیگری قانونی و البته ابرام و اصرار و حمایت تمام عیار نمایندگان مردمی است که امید است به وقت خود، ضمن تغییر در سیمای ظاهری شهر[از تابلوی وروی تا نشانگان معبر خروجی] و کنشگری مدنی[شجاعتِ حضور، مناعت طبع و موهبت ظهور]، هر فرصت ممکن، به استراتژی مطلوب، گره بخورد و نخ تسبیح همدلی، مجال صلح اندیشی و صلح سازی مطلوب مهیا گرداند…
در خاتمه، لازم است از نماینده مردم در مجلس شورا و همه آنان که به نحوی در جریان حضور این هیٲت، نقشی پیشگام و راهبرانه ایفا کردند و همه آنان که به نحوی، قصد ارایه خدمتی به شهر صلح و مهربانی دارند و عملی متناسب و گامی پیشران برمی دارند، سپاسگزاری نموده و توفیق جمعی در مسیر خیر و صلاح عمومی را از ایزد منان طلب نماییم.
*کنشگر صلح و محیط زیست، برنده جایزه جهانی اسکار پایداری(انرژی گلوپ ایران در بخش جوانان با پروژه آموزش صلح و صلح سازی)