آوای مرز/ محمد ابراهیم محمدی : آشوب و اغتشاشات شهریور ۱۴۰۱ در کنار دهها پیام و تلنگری که برای مدیران داشت یک پیام جدی و تأملبرانگیز خاص داشت. از نظر صاحبنظران اجتماعی و بخصوص تربیتی، این اتفاق میتواند حاوی پیامهای مختلفی باشد که مهمترین آن بررسی موضوع از منظر تربیتی است. فارغ از ناخرسندیهای ناشی از اختلاسها، ضعف مدیریتهای میانی و استانی، گرانیها، برخی بیعدالتیها، ویژهخواریها و دوگانگیهای برخی از چهرههای بهظاهر مردمی و انقلابی و…، مهمترین و قابل تأملترین نکته از این منظر، سهم ناکارآمدی ویا ضعف کارکرد نهاد آموزش و پرورش در «تربیت نسل» است.
این ناکارآمدی لزوما در امورتربیتی و پرورشی منحصر نیست؛ بلکه ناشی از آهنگ ضعیف و جریان سطحی تربیت در مدارس است. اگر بخواهیم واقعبینانه به مسائل نگاه کنیم و به جمعبندی درستی برسیم باید ریشه مشکلات را در کمانگاریهای تربیتی و کاستن از حجم حساسیتها نسبت به تربیت بدانیم. وقتی غالب کسانی که در این اغتشاشات هیجانی شده، فریب خوردند و فارغ از مطالعه و بررسی، با مطالبه رهبران اصلی آشوبها به کف خیابان کشیده شدند را میبینیم در این زمینه کمی حساستر میشویم. گزارشات میدانی حاکی از این است که جوانان دهه هشتادی بخش خاکستری این فریب و مخالفت را تشکیل میدهند و این طیف ندانسته و بیاراده زیر بیرق رهبران جریان نفاق و سلطه و شهوت، دست به تخریب سرمایههای کشور میزند و زیر پرچم تجزیهطلبی قرار میگیرد و به بیبندوباری آری میگوید. این یعنی: تربیت ما در این ۱۲ ساله تحصیلی با ضعف، رخوت و ناتوانی همراه بوده است. ضعف در هویت ملی و مذهبی، ناثباتی در باورها و شعائر؛ نقاط آسیب و روزنههای نفوذ به این نسل هیجانی و حساس بوده است. این اتفاق لازم است برای دستاندرکاران آموزش وپرورش و مدیران عالی امنیت ملی کشور و تمامی مدیران دستگاههایی که مأموریت ذاتی یا جانبی آنها تربیت نسل است از چند جهت حائز اهمیت باشد:
نخست: نظام باید مطالبات تربیتی خود را از دستگاه تعلیم و تربیت جدیتر کند. آموزش وپرورش باید چرخش اساسی از آموزش به تربیت را در آموزش دانشآموزان بپذیرد؛ چه بپذیریم وچه نپذیریم خیلی از برنامههای تربیتی که در این سالها و در این مقاطع به آن عمل میکردیم با واقعیت و خروجی تفاوت معناداری داشته است. بپذیریم که خیلی از برنامههای تربیتی ما منحصر به چند فعالیت روتین جشنوارهای بوده که نسبتی عمیق با تربیت به معنای هویتسازی، آداب، معرفت وشناخت و امید و انگیزهبخشی نداشته است. دهه هشتادیها حاصل ۱۲ سال مدرسه داری ما هستند که در آن هر چه بود آموزش، رقابت و ذهن و هوش و داشتن و هزینه کردن بوده است. در این ۱۲ سال روی سرمایهگذاری آموزشی تلاش کردیم و سرمایهگذاریهای مردمی را بهجای تربیت؛ در ذیل دهها عنوان برند آموزشی آوردیم و حتی برخی از ما مدیران هم برای اینکه از مدرسهداری و به دیگر عبارت از این بنگاه اقتصادی و آموزشی باز نمانیم، با حفظ سمت! مدرسه تأسیس کردیم و از تربیت که رسالت ذاتی و ارزشی و دینی بود ما بود، غفلت کردیم. در این سالها نه مربی کیفی و تراز، جذب کردیم و بهکار گرفتیم و نه برای تربیت به معنای: هویت، معرفت، امید و باورمندی کاری جدی کردیم. هیچ از خود پرسیدهایم: در این ۱۲ سال آیا دوره ابتدایی ما میانهای با تربیت داشته است؟ ما در این ۱۲ سال فرصتهای زیادی برای کار تربیتی، مهارتها و سوادهای فردی و اجتماعی داشتهایم اما همه را در پای آموزش قربانی کردهایم. در این ۱۲ سال آنقدر مدارس متنوع با امکانات مختلف آموزشی تولید کردیم که خود کارشناسان ستادی هم در شناخت آنها دچار ضعف تشخیص شدند. و حتی خانوادهها با پدیده جدید بیعدالتی از نوع آموزشی مواجه شدند. معلمان خوب را در مدارس هیئتامنایی، نمونهدولتی، سمپادی و…سامان دهی کردیم اما! مدارس سمپاد را ناخواسته برای شناسایی، جداسازی و آمادهسازی دانشآموزان برای بورس شدن در مدارس خارجی عمل کرد.
ما در این ۱۲ سال کار تربیتی معنادار، مؤثر و فراگیر قابل توجه نداشتهایم. اگر اعتکاف، هیئات مذهبی و راهیان نور نبود چه کار تربیتی قابل گزارشی داشتهایم؟ در مدارس چقدر به پیوست کار تربیتی معلمان و دبیران حساس بودهایم و آیا برای دستاندرکاران، تربیت و کار تربیتی معلمان در محور دغدغهها بوده است! من هنوز هم معتقدم که تقسیم آموزش و پرورش و به تبع آن معاونت آموزش با ۹۸ درصد ظرفیت و پرورشی با کمتر از ۲ درصد ظرفیت، اقدام ناصواب و ناشیانهای بوده است. متأسفانه امروز به بهانه همین تقسیم مدیران آموزش و بخصوص معلمان و دبیران آموزشی و به تبع آن خانواده و ستاد، هیچ انتظار تربیتی از معلمان و دبیران ندارند. تمام انتظارات خلاصه در آموزش، رقابت، آزمون، تست و کنکور و … محدود شده است. و در مقابل تمام انتظار تربیت یک انسان برخوردار از هویت (مذهبی،ملی،انقلابی)، مهارت (کار و زندگی فردی و اجتماعی)، سواد (رسانه و تعامل)، خلاقیت، کارآفرینی، امید به آینده و باور به کارآمدی و فرصتسازی، میهندوستی، انگیزهمندی ودهها انتظار کلیدی دیگر به بخش لاغر، فرتوت، کمتوان و سلیقهمحور پرورشی هدایت شده است.
حضور دهه هشتادیها در این اغتشاشات باید مدیران و کارشناسان را به نقش تاریخی خود در توجه به تربیت و کارآمدسازی نسل و نیز ارتقای شایستگیها، مهارتها و توانمندیهای تربیتی دبیران و معلمان حساس کند. این دست اتفاقات ناگوار باید ایست بزرگی در بررسی کارآمدی و درستی برنامهها باشد. دستگاه تعلیم و تربیت باید به نقش ذاتی خود در تربیت بازگردد و از ایزولهسازی آموزشی پرهیز کند. نهاد امور تربیتی باید مهمترین بخش وزارت در سیاستگذاری، مطالبهگری و تمشیت و راهبری سیاستهای تربیتی باشد. این نهاد باید از لاک خودشیفتگی و اعمال سلیقههای طیفی و شخصی خارج شود و به نیازهای تربیت نسل در زمینه تربیت در بستر هویت، مهارت، کارآمدی، انگیزهمندی، وفاداری به دین، انقلاب، ارزشها و…اهتمام ورزد. دریغ اگر با همه این تلنگرها دوستان ما از خواب خوش فعالیتهای جزیرهای و حاشیهای بیدار نشوند. دریغ اگر تربیت بالینی را قربانی جریانسازیهای حبابی بکنند و با مخاطبان چند فعالیت نمادینی، از تربیت خیل عظیم دانشآموزان غفلت نمایند.
تجربه این اغتشاشات نشان داد اگر ما در تربیت نسل در خواب و یا خیال خوش چند مسابقه و فعالیت باشیم دلیلی ندارد دشمنان ما هم در خواب و خیال باشند و میلیونها دانشآموز رها شده از چتر فعالیت ما را بیخیال شوند. تجربه نشان داد که برای تربیت، دانشگاه خیلی دیر است. و دبیرستان دیگر زمان طلایی نیست. تربیت بالینی در ابتدایی و متوسطه اول را دریابیم. دوستان امورتربیتی بیخیال رسانه و جریانات تبلیغاتی به تربیت چراغخاموش و خالصانه دل ببندند. خوشایندسازی چند مدیر سیاسی فرادستی، ما را از خشنودی خدا باز نگذارد./ الف