اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست

آوای مرز / سیدعادل قاسمی * : بچه که بودیم  آن چیزهایی که دوست داشتیم را برایمان نمی خریدند .لجمان می گرفت ،قهر می کردیم گریه می کردیم ،تحصن می کردیم ،بی نتیجه بود اما تا اینکه مرضی می گرفتیم فورا همه یادشان می آمد که ما چه چیزی را دوس داشتیم و چه آروزهایی در سر داشتیم ،همگی بسیج می شدند که در براورد کردن این آروزها که هیچ میلی در این حال ناخوش برای آن نبود پیشقدم شوند.

من عاشق سینه چاک کیک و نوشابه مشکی بودم که هر بار مریض م یشدم چندتایی پیش چشمم رژه می رفتند که حالی برای خوردن آن نبود و بیشتر به سلامتی و مرضی که گرفتارم کرده بود فکر می کردم اما این وسط فرصتی گیر سایر خواهر برادرها می آمد تا دلی از عزا در بیاورند و نوشابه های مشکی که آروزیش به دلشان مانده بود را از برکت بیماری من به رگ بزنند و نوش جان بفرمایند و پیش خود دعا کنند که خدا کنه هر چند گاهی این بلایا بیاید اما خسارت جانی و مالی آنچنان نداشته باشد.از مش قربان تا خاله ننه بابا که از حق و ناحق گوش آدمی را در کوی و برزن پیج می دادند در صف عیادت و احوال پرسی با هم رقابت می کردند و بعضا ولیمه ای هم به دندان می کشیدند.ناگفته نماند کدخدا،معلم و ماموستای مسجد هم می آمدند تا خودی نشان داده و اندکی مردم داری کرده باشند که روز مبادا به کارشان می آمد.این داستان کودکان ناتنی سرکوب شده سرزمین ما است که آرزوهای بسیاری بر دلشان مانده و از مهر تا میراث پدر محروم  هستند. داستان آن کودکان توسری خوری است که تن عریان و شکم  گرسنه شان  را کسی نمی بیند یا نمی خواهند ببینند.
 شکی نیست برای آن کودکان فراموش شده روستاهای سیل زده و آب برده که تا به حال کسی در خانه شان را نگشوده است سیل برکتی است که با خود دوربین آورده است که آنها را در تلویزیونی که ندارند نشان می دهد ،کنسرو لوبیا و ماهی که فلان فوتبالیست یا بازیگر با خود می آورد هدیه الهی است که شاید آرزو کنند که هرساله سیل این ها را با خودش بیاورد اما به جان و مال خواهر و برادرانشان آسیبی نزند .
باز باران آمده است اما ترانه ای در کار نیست گوهرفراوانی نیست و بر بام خانه چه عرض کنم از روز اول هم خانه ای در کار نبوده است هرچه بوده کپر و آلونکی بیش نبوده که  حال دیگر همین ها  هم نیست،نمی خورد. کودک ۱۰ساله دیگر چست و چابک نیست بلکه گردنش را کج کرده است و جلو دوربین ها التماس کمک می کند
این نفت لعنتی که هر چه می کشیم از دست اوست مدرسه نداشته را بر سر دختران بیچاره شین آباد جهنم کرد. برف که می آید بوران و بهمن می شود بر سر کودکان  کولبری که برای نان دل به گردنه خشمگین «تته» می زنند که هیچ فاتح اورستی شهامت جنین جسارتی را در خود نمی بیند اما این کودکان کولبر هستند که غم نان بر زندگی و جان و مال آنها سایه انداخته است و درجدال مرگ و زندگی جان سپر می کنند.حریفا اینها گوش سرما برده  است ،یادگارهای سیلی سرد زمستان است.حال این فوریت های الکی و تسلیت های آبکی به موقع فاجعه چه دردی را درمان می کند. آنانی که دستشان می رسد هیچ کاری نمی کنند تا موقعی که دیگر هیچ کار از دستشان بر نمی آید و اینجاست که به تسلیت های  آبکی و دلجویی های مکارانه پناه می برند. به حال آن مدرسه های نداشته شین آبادی ها، کپرهای خودساخته سیستانی ها یا خوداشتغالی های زجرآور کولبران کردستانی باید گریست یا به فکر علاج وقایع قبل از وقوع باید بود. دیگر نوشابه های مشکی دردهای ریشه دار کودکان مبتلا به مرض محرومیت و فقر را دوا نمی کند باید برای ریشه کن کردن فلج فقر اطفال چاره اساسی اندیشید.

منبع : روزنامه روژان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سایر خبرها

اینجا محل تبلیغات شماست

اینجا محل تبلیغات شماست